کد خدایی با زن وغلامش نشسته بود.
زن خمیازه کشید. غلام نیزهمان کاررا کرد.
کد خدا بدگمان شد و فکرکرد، خمیازه میان همسر وغلامش رازی است.
بنابراین به اتاق دیگررفت. زن را نزد خود فرا خواند و فوراً او را کشت.
سپس به نزد غلام بازگشت .
پس ازمدتی غلام خمیازه ای دیگرکشید وهمان حال به کد خدا نیزدست داد.
کد خدا فهمید سرایت خمیازه ازشخصی به شخص دیگر، امری طبیعی است.
بدین ترتیب ،ازکردۀ خود پشیمان شد وگفت:
بدین ترتیب ،ازکردۀ خود پشیمان شد وگفت:
" خمیازه،خمیازه آرد؛حیف برجان آن که مُرد."
منبع
کتاب از قصه تا مثل
گردآوری و نگارش
نسرین زبردست
سفارش
09012357069
آیدی تلگرام
@aftab_136
کانال تلگرام
@azghmasal
ضرب المثل « هذا ایضاً مِن برکت البرامکه »
, ,خمیازه ,کد ,خدا ,زن , , کد ,کد خدا ,است ,تلگرام
درباره این سایت